خنده دار است

کاش خدای من پایان زندگی به دست انسان بود.
کاش که مرگ به اسودگی اغوش باز می کرد.
ای کاش در اشفتگی زندگی لا اقل دلی دریایی برای بخشش داشتم
هیچ نمی خواهم سهم عمرم همه پیشکش به خواهانش من نمی خواهم.
دستم حتی رمق نوشتن به شکایت ندارد .خدایا معجزه ات را برسان

باز...

به انتظار چه نشسته ای .؟!؟

کاش باران می امد.کاش برهنه به زیر باران بودم.

کاش که در میان اشفتگی خیالات تلخم صدای تو می پیچیدیا که در کنار بی خبری لحظه ای بوی تو پرواز کند.

فریاد می زنم سکوتم را نمیفهمی.

انچنان حرف در سینه ام میمیرد که خدا می داند.

 

از نوشتن بیهوده هراسانم

از حکایت بیهوده گریزانم

از امید بیهوده هراسانم

از همراهی بیهوده گریزانم

از وعده ی بیهوده هراسانم

 

به اسمان که نگاه می کنم وای خدای من چقدر پایین امده است .

دنیا به این تنگ و تاریکی عجیب است.

خدا

خدای من 

خدایا در حسرت نظر کردن تو می سوزم

نه که تو نیستی نه. من نمی بینم

تو بیا رخ بنمای و خراب و دوانه ترینم کن

 

به اسمان که نگاه می کنم وای خدای من چقدر پایین امده است .

دنیا به این تنگ و تاریکی عجیب است.

خدا

خدای من 

خدایا در حسرت نظر کردن تو می سوزم

نه که تو نیستی نه. من نمی بینم

تو بیا رخ بنمای و خراب و دوانه ترینم کن

 

در سکوتی سرد میگذرد از پاییز

این چه رسمی است خدا میداند.

نه انقدر تلخ ونه هرگز شیرین که اینهمان زندگی نام نهادندش

چقدر می ارزد نمی دانم

...........................................................................

فارغ از این نفسم

میپرم بی بالم

می نویسم بی دستم

هر چه دارم در قلبست تو اگر می خواههی چشم دل باز کن و ببین  

در سکوتی سرد میگذرد از پاییز

این چه رسمی است خدا میداند.

نه انقدر تلخ ونه هرگز شیرین که اینهمان زندگی نام نهادندش

چقدر می ارزد نمی دانم

...........................................................................

فارغ از این نفسم

میپرم بی بالم

می نویسم بی دستم

هر چه دارم در قلبست تو اگر می خوههی چشم دلباز کن و ببین  

با حال بید

بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید ؛ هر چند معنایش جز رنج و پریشانی نباشد ؛ اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل مکن

ابدیت

من بودم و غم

              کمی تنهایی رسید از راه

تنها اندکی هوا بود اینجا انرا نیز نمی خواستم

تورا می خواستم اما نبودی

باز باران می امد ستاره اما پیدا بود

تو اگر باشی لحظه هایم بوی ابدیت خواهد داد

خدا

خدا خدای من

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

اگه الان نه پس کی؟

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تو هم مثل بقیه دوستم نداری؟

نه باورم نمیشه.نه

پس کجایی؟

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تنها موندم .دستمو بگیر

تا رسیدم باز رفته بود.

            چه انتظار بی حاصلی ....

چه سرماییست در این نزدیکی و چه اه بلندی.

نمی خواستم کسی را برنجانم. نمی دانم چه شد . نفهمیدم.

دوباره که امروز باران امد باورم شد که کسی کمی دورتر از ادراکم منتظرم می ماند .

ولی تا رسیدم باز رفته بود.

دوباره شب است و تاریکی و تنهایی.

پشت دیوار حسادت چند شاخه مریم چیدم .چشمهایم را بستم .دویدم

چشم گشودم .من بودم و چند شاخه مریم و جاده ی بلندتر از غرورم زیر تلالوء غروب و درختی به سبزی مهربانیت.

خسته تر از هر روز .هیچ صدایی نمی امد

چشمهایم را بستم.....

نمیدانم چقدر گذشت حتی نفهمیدم چگونه گذشت

ناگهان باز باران امد .دوباره باورم شد که کسی..........

.......تا رسیدم باز رفته بود.

منتظر ماندم برسی.

          اما نیامدی.

چشم هایم را بستم شاید برسی .

                             اما نیامدی.

خسته بودم سکوت بلندی کردم .خواستم که بگویم اما وقتی برسی.

                                                                           اما نیامدی.

کاش برسی ....

تو ....

بی پایان است گویی انتظار

پس خدایا به من دور از همه حتی خود تو

                                           نفسی بخش که شاید برسم

                   در شب بارانی سرد تا به تو

غم دل بسیار دارم که بگویم با تو

 

خیلی بدی یه دونه هم ندادی

سفری تا دورترین جای زمان

وصداهایی مبهم می شنوم

دل من میترسد

و چه می گویم من

من هم اکنون به اسمان تاریک در شب می نگرم

چشم هایم را می بندم

دو درخت می بینم در دور

اسمان را می نگرم

اسمان ابی تر از انست که من می پنداشتم

 ان طرف تر کمی دورتر از احساسم

چشمه ایی می جوشد

و خیالم که رسیده است به انجا تنها

اب پاکی می اورد از ان دور

تا که شاید که بشوید دل تنهای مرا

ناگهان من به خودم می ایم

من به دنبال چه هستم ؟

چشم هایم را باز می کنم اما

همه جا تاریک است  

وصداهایی مبهم می شنوم

دل من میترسد