چرا؟

پر سکوت امدی امشب چرا؟
در کنارم هستی در یاد
عاشقم تا پرواز
عاشقم تا ما
عاشقم تا نهایت
عاشقم تا عشق

خدا جونم

ای خدا نمی دونم تاکی بایاد طاقت اورد
نمیدونم از دست خودم بنالم یا از دست این زندگی
میدونی. نمیخوام هی بنالم هی بگم اه این چه زندگی ولی اخه خسته شدم نمی دونم میشه اینجوری طاقت اورد یا نه
میدونم خدا هواسش هست میدونم که حتی خدا  به من از اونیکه   حقمه خیلی بیشتر داده ولی اخه. بی خیال


only for u

هوا را از من بگیر خنده ات را نه

چند ی است

چند روزه دل دیوونه میگیره همش بهوونه
دیدی که غم عشق دگر بار چه کرد ؟
کاشکی میتونستم داد بزنم تا همه بفهمن که چه خوبی

قشنگ بود خیلی

 خدایا به هرکه دوست می دارم بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است وبه هرکه دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتراست  

سلام

امروز خیلی روز باحالی بود

و دگر هیچ

چون تو را دارم مینویسم امروز
پس بمان با من
پس بمان تا اوج
چون یکی باشیم اسمان زیر بال ماست

اخه من

من که میمانم من پر از شور و نفس
                                               من پر از آغوشم
گرچه امروز تنهایم اما قلب من سرشار تو است
من پر از نورم گرچه خدا می بیند تنها .
آری امروز بسیار خسته ام اما من تو را دارم 
           


فقط خدایا بگو تا کی ؟
همین اندک نفس را دارم تنها
   تو که میدانی چه بر سر این دل خسته امده
 

ای کاش ....

سکوتم از رضایت نیست.
گرچه سکوتم از فغانم سوزانتر است اما حال ما را کس نمیداند.
فریاد الغیاثم رو به اسمان بلند است اما کو جوابی؟

 

چون خرابم نفسی می خواهم

اری بیا
بیا و ببین که صدایم خسته
بر لبانم  اه است .

نمی دانی دلم تنهای تنهاست

اگه حتی بین ما فاصله یک نفس
                                               نفس منو بگیر.

ای خدا پس کجایی

من خرابم برسان نفسی  
من پر از خستگیم برسان دست نوازش ای یار
من پر از عشقم برسان دیده ی زیبایت را
من پر از فریادم برسان سینه ی اسرارت را

ای تو را میگویم

وقتی که نگاهم به نگاهت خیره میشه
دوست دارم زمان بایسته واسه همیشه
چشمامون ببندیم , بریم تا ته رویا
اونجایی که هیچوقت گلی پژمرده نمیشه
هرچی غم داری از دل نازکت بگیرم
اگه اشک از چشات جاری بشه برات بمیرم
سر رو شونه هام بذاری و برات بخونم
یاد تو و اسم تو باشه ورد زبونم ... مهربونم

آرزوم بی تو محاله , لحظه هام بی تو سوال
بی تو مقصد خیلی دور , راه عشقم بی عبور
من نمیخوام تو خیالم بگمت عاشقت هستم
دوست دارم که راستی راستی حس کنم تورو تو دستم

وقتی که نگاهم به نگاهت خیره میشه
دوست دارم زمان بایسته واسه همیشه
چشمامون ببندیم , بریم تا ته رویا
اونجایی که هیچوقت گلی پ÷مرده نمیشه
هرچی غم داری از دل نازکت بگیرم
اگه اشک از چشات جاری بشه برات بمیرم
سر رو شونه هام بذاری و برات بخونم
یاد تو و اسم تو باشه ورد زبونم ... مهربونم

 

 

تکه فکری

پشت این پنجره ی قلب اگر باز کنی دیده ی روشن را
می توان دید ذره ای از ان نور
می توان دید عقابی که در ان دور است
می توان لحظه ای از ته دل خندید
می توان لحظه ای از عالم سنگین نفس راحت شد
میتوان رفت به انجا که هوا ابری نیست
می توان رفت ولی با هم بود
میتوان ....

خداوندا

خدایا من در کلبه ی حقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری 
من چون تویی دارم 

خدایا بزرگی بسیار 
چگونه  بگویم برایت که من شرمندهی بزرگی تو ام تا ابد .
مرا برای انچه نکردم و برای انچه که کردم سرزنش نکن که من بنده ی حقیر تو ام و تو مولا و بزرگی