تو بیا تا برسم تا به خدا

و سرانجام من از دور نفست را بوییدم
دلم اینجا دل تنگ است
من پر بودن با تو پر پروازم
پرم از عشق پر از اغازم
پرم از خواستنت تا فردا
انچنان فردایی که از امروز تا نهایت باشد
روی زردم سرد است
       نفسم پر درد است
چه غروبی اسمان دارد .تو غمش را نیز میبینی؟
می خواهم امشب برسم تا تو
تو کجایی ؟
نفسم دیگر نیست .
    تو جوابم باشم
تو بیا تا برسم تا به خدا
  تو بیا باش و بمان در شب سرد دلم
تو بیا باش نفسم مال تو باد
دلم از دوری تو بی تاب است
تو بیا تا برسم تا به خدا

نظرات 2 + ارسال نظر
مرمر پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:54 ب.ظ http://shahre-gonah.blogsky.com

سلام
شعر خیلی قشنگیه
به منم سر بزن نظر هم یادت نره بای بای

مرتضی جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ق.ظ http://mmmazad.blogsky.com

سلام .بسیارمطالبتان جالب ودیدنی بود.
لطفا اگه میشه وبلاگ منو بانام عاشقانه دروبلاگ خودت قراربده .
به ماهم سربزن.
قربان شما مرتضیwww.mmmazad.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد