باز...

به انتظار چه نشسته ای .؟!؟

کاش باران می امد.کاش برهنه به زیر باران بودم.

کاش که در میان اشفتگی خیالات تلخم صدای تو می پیچیدیا که در کنار بی خبری لحظه ای بوی تو پرواز کند.

فریاد می زنم سکوتم را نمیفهمی.

انچنان حرف در سینه ام میمیرد که خدا می داند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد