تا رسیدم باز رفته بود.

            چه انتظار بی حاصلی ....

چه سرماییست در این نزدیکی و چه اه بلندی.

نمی خواستم کسی را برنجانم. نمی دانم چه شد . نفهمیدم.

دوباره که امروز باران امد باورم شد که کسی کمی دورتر از ادراکم منتظرم می ماند .

ولی تا رسیدم باز رفته بود.

دوباره شب است و تاریکی و تنهایی.

پشت دیوار حسادت چند شاخه مریم چیدم .چشمهایم را بستم .دویدم

چشم گشودم .من بودم و چند شاخه مریم و جاده ی بلندتر از غرورم زیر تلالوء غروب و درختی به سبزی مهربانیت.

خسته تر از هر روز .هیچ صدایی نمی امد

چشمهایم را بستم.....

نمیدانم چقدر گذشت حتی نفهمیدم چگونه گذشت

ناگهان باز باران امد .دوباره باورم شد که کسی..........

.......تا رسیدم باز رفته بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:42 ق.ظ http://barakat.blogsky.com/

بوی گل مریم دیوانه ام می کند ...

حالا همصدا با یادت شعر موندن می خونم
میدونم که ناگزیری اما منتظر می مونم
موندن من یه گریزه تو هجوم نا امیدی
تو در این هجوم ساکن یه حضور نا پدیدی

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی ست که جانها همه پروانه ی اوست

عرض تسلیت دارم و التماس دعا

شبنم دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:19 ب.ظ http://kharabati5.blogfa.com

سلام
دوست ناشناس
وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تعظیم فرود می آورد.

دریایی از شعر...
و
ماهی
عاشق دریا....
سربلند باشی گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد