تا رسیدم باز رفته بود.
چه انتظار بی حاصلی ....
چه سرماییست در این نزدیکی و چه اه بلندی.
نمی خواستم کسی را برنجانم. نمی دانم چه شد . نفهمیدم.
دوباره که امروز باران امد باورم شد که کسی کمی دورتر از ادراکم منتظرم می ماند .
ولی تا رسیدم باز رفته بود.
دوباره شب است و تاریکی و تنهایی.
پشت دیوار حسادت چند شاخه مریم چیدم .چشمهایم را بستم .دویدم
چشم گشودم .من بودم و چند شاخه مریم و جاده ی بلندتر از غرورم زیر تلالوء غروب و درختی به سبزی مهربانیت.
خسته تر از هر روز .هیچ صدایی نمی امد
چشمهایم را بستم.....
نمیدانم چقدر گذشت حتی نفهمیدم چگونه گذشت
ناگهان باز باران امد .دوباره باورم شد که کسی..........
.......تا رسیدم باز رفته بود.
بوی گل مریم دیوانه ام می کند ...
حالا همصدا با یادت شعر موندن می خونم
میدونم که ناگزیری اما منتظر می مونم
موندن من یه گریزه تو هجوم نا امیدی
تو در این هجوم ساکن یه حضور نا پدیدی
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی ست که جانها همه پروانه ی اوست
عرض تسلیت دارم و التماس دعا
سلام
دوست ناشناس
وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تعظیم فرود می آورد.
دریایی از شعر...
و
ماهی
عاشق دریا....
سربلند باشی گرامی