خدا

خدا خدای من

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

اگه الان نه پس کی؟

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تو هم مثل بقیه دوستم نداری؟

نه باورم نمیشه.نه

پس کجایی؟

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تنها موندم .دستمو بگیر

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://bood.blogsky.com

به من گفتی " پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست " و ندانستی که مرا در چه بهت و حیرتی میان آسمان و زمین رها کردی ! نمی دانستم پرنده چیست و مردن چه حسیست ! نمی دانستم کدامین پرنده باید پرواز پر ابهتش را در بوم سفید ذهنم نقاشی کند !
اما تو ای پرنده کوچک عاشقم می خواهم خوب به خاطر بسپاری که من تو را نه به خاطر پرواز پر مهرت که به خاطر قلب مهربان و کوچکت دوست دارم . می خواهم پرواز کنی و ابهت قلب کوچک و هیبت مردانه ات را در آسمان نگاهم به تصویر بکشی می خواهم تو را و نه پرواز تو را به خاطر بسپارم و روزی هزار بار نام تور ا سرمشق تکلیف زندگی ام قرار دهم می خواهم تو را بنویسم تو را بخوانم تو را بنوشم تا تو را به خاطر بسپارم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد